طرحواره درمانگر چه كاري انجام مي دهد؟
پذيرش مرگ پدر براي من واقعاً دردناك و جگرسوز بود. خاطرهي روشن و واضحي از مرگ پدرم ندارم، بلكه در ذهنم چند تصوير گن و مبهم در اين مورد دارم. پدرم مرد خوب و مهرباني بود و مرا زياد بغل ميكرد.
بعد از اين كه پدرم را از دست دادم در عالم كودكي كنار طرحواره درمانگر پنجره ميايستادم و منتظر بازگشت پدرم ميشدم (گريه)، اصلاً نميتوانستم قبول كنم كه پدرم مرده است.
احساسي را كه هنگام ايستادن كنار پنجره و انتظار بازگشت پدرم داشتم، هيچگاه فراموش نميكنم.
درمانگر: آيا اين احساس الآن نيز با شماست؟
جسيكا: اين احساس هنوز هم با من هست. به خصوص وقتي شوهرم از من دور ميشود.
جسيكا دربارهي مسافرتهاي كاري همسرش سخت مشكل داشت. هر وقت جورج به مأموريت اداري ميرفت، جسيكا به شدّت آشفته و بيقرار ميشد.
جسيكا: مشكل من با همسرم يك سناريوي واحد و تكراري دارد. من ميزنم زير گريه و جورج سعي ميكند مرا آرام كند، اما زهي خيال باطل. من به اين سادگي آرام نميشوم. وقتي هم پيش من نيست، نيمي از اوقات را در ترس و وحشت به سر ميبرم و نيم ديگر اوقات را نيز گريه ميكنم.
وقتي جورج به خانه برميگردد به دليل اين كه مرا تنها گذاشته است از دست او عصباني و دلخور ميشوم، اين تمام سناريوي زندگي ماست. وقتي جورج به خانه برميگردد، گاهي اوقات آنقدر عصباني هستم كه نميخواهم ريخت او را ببينم.
برچسب: طرحواره درمانگر، طرحواره درماني،